مَــثـْـوَیٰ

(وَاللهُ یَـــعـــلَــــــمُ مُـــتَـــقَــلَّـــبَــــکُــــمْ وَ مَـــــثْــــــوَیـــــکُـــــمْ) سوره محمد / آیه 19

مَــثـْـوَیٰ

(وَاللهُ یَـــعـــلَــــــمُ مُـــتَـــقَــلَّـــبَــــکُــــمْ وَ مَـــــثْــــــوَیـــــکُـــــمْ) سوره محمد / آیه 19

  • ۰
  • ۰

خواستم حالش را بگیرم!!

موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند. و از خجالت دشمن نابکار در بیایند. همه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو را جان فک و فامیلت من را هم ببر...

  • ۰
  • ۰

ترب می خواهی؟؟

فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت: «سریع بی سیم بزن عقب ...

  • ۰
  • ۰

آخرین دست نوشته شهید احمد رضا احدی (رتبه 1 کنکور رشته تجربی):

  • ۰
  • ۰

هنوز حرف حاجی تمام نشده بود، یه بچه بسیجی از انتهای مجلس پاشد و گفت: ...

  • ۰
  • ۰

پای چپ یا راست؟


یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر ، به خودمان که آمدیم...

  • ۰
  • ۰

برخورد اولمان بود ، به من گفت : «شما می دونید من قبلا ازدواج کردم و این ازدواج دوم من است؟»

  • ۰
  • ۰

رنگم پرید…فکر کردم بلایی سر حمزوی اومده …

  • ۰
  • ۰

شناسایی نیرو

انسانی بسیار پر جنب و جوش بود ، درباره ی کادر یگان های سازمان های رزم سپاه خیلی کار می کرد...

  • ۰
  • ۰

بانوی دو عالم در مجلس زیارت عاشورا

خانم علویه اى که براى زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه علیهماالسلام به شام مشرّف شده بود مى گفت : محل رأس الشهداء براى من حالت خاص روحى داشت...

  • ۰
  • ۰

رفع بلایی بزرگ


روزى به همراه جمعى از اهل علم در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشارکى بودیم، ناگاه میرزا محمّد تقى شیرازى تشریف آوردند و صحبت از بیمارى وباء شد که همه در معرض خطر مرگ هستند ...